انشای خود را این شعر زیبا از سعدی درمورد رفاقت آغاز میکنم که میفرماید :
هم نشین تو از تو بِه باید، تا تورا عقل و دین بیفزاید.
به نام خداوند مهربان
دوست… هم نشین خوب … رفیق …!
کلماتی که گفتم، مرا به خنده وا می دارد.
پیدا کردن دوست صمیمی و خوب، در این دوره و زمانه، مانند پیدا کردن میوه ی خوب و رسیده است!
شاید زمانی که داشتند رفاقت را تقسیم میکردند،
همه ی مردم در خواب غفلت بودند
یا شاید ریشه شان خشکیده بوده و به این قافله نرسیده اند یا شاید هم از تقسیم غنائم بهره برده اند،
امّا بعد از آن آفت به ریشه شان زده و آدمیت را ازشان گرفته است!
من دوست صمیمی و هم نشین واقعی خود را تنها به شرط چاقو برمی گزینم!
اگر ظاهرش خوب بود ، او را برای تست باطن انتخاب میکنم
و با چاقوی عقل، جسمش را می شکافم و به روحش دست می یابم!
اگر جسم و باطنش یکی بود و اخلاق و رفتار پسندیده ای داشت، او را انتخاب میکنم.
البته هیچ انسانی کامل نیست…
و من معتقدم باید در مقابل دوستی که میوه و ریشه ی خوبی دارد و تنها چند لکه در او دیده می شود،
ما نیز آب پاک و زلالی باشیم تا لکه هایش را پاک کنیم و او را از بدی ،دور نگه داریم.
دراینجا یک سوال پیش می آید که چگونه این چنین باشیم؟
باید درجواب بگویم: کافیست آینه باشیم… مانند آیینه نقد کنیم و امر به معروف آیینه وار انجام دهیم.
آینه هیچ گاه داد نمی زند که موهایت نامرتب اند، هیچ گاه فریاد نمی زند یقه ات را درست کن…سکوتش ، خیلی محض است!
ما نیز باید همچون آینه و بدون تغییری درحقیقت، واقعیت دوستمان را بارفتارمان، به وی بفهمانیم.
کسانی که در رفتارشان خورده و شیشه پیدا می شود،
باید بدانند که مانند میوه ها ،چه خوب باشند و چه بد، چه رسیده باشند و چه گندیده،
عاقبتشان این است که خورده شوند و دور انداخته شوند،
اما این که پس ازمرگ مورد حمله ی ات قرار بگیرند یانه، دست خودشان است.حال قضاوت باشماست…
رفیق خوب داشتن اگر چه یک نعمت است
اما برای داشتن یک رفیق خوب باید خودمان رفیق خوبی باشیم . آب باشیم و آینه …